بودا معلم و حکیم بزرگ هندی، فلسفه و روشی برای زندگی بشر تدوین کرد تا او را از چرخه تولد و مرگ نجات دهد.
به گزارش توریسم اینترنشنال؛ «سیدارتا گوتاما»، معروف به بودا، حکیم و معلمی بود که در سده چهارم پیش از میلاد در بخش خاوری هند باستان میزیست. او بنیانگذار فلسفه بودیسم، از کهنترین فلسفههای جامعی بود که حدود ۲,۰۰۰ سال پیش در هند پدید آمد و تاثیر عمیقی بر سرزمین خاستگاه خود گذاشت. این آیین در قرن سیزدهم میلادی از مرزهای هند گذشت و تمام شرق آسیا را فراگرفت و بعدها به اروپا و آمریکا نیز رفت. مشی بودا امروزه نیز اهمیت زیادی دارد و تاثیر آن بر فلسفه، هنر، ادبیات، اقتصاد و سیاست ملموس است.
بودا کیست؟
بودا متفکری آسیایی و معلمی معنوی محسوب میشود که بر بسیاری از حوزههای فلسفه از جمله عرفان، متافیزیک و اخلاق مسلط بود. او برای دستیابی به روشی که چرخه تولد و مرگ (سامسارا) را از بین ببرد، تلاش بسیار کرد و ریاضتهای فراوان کشید تا سرانجام راه بر او هویدا شد و یافتههای خود را در قالب آموزههایی برای ارائه به مردم تنظیم کرد. آموزههای بودا پایه فلسفهای را تشکیل میدهند که ابتدا در جنوب آسیا شکل گرفت و سپس در سراسر آسیای شرقی توسعه یافت.
واژه بودا در زبان سانسکریت بهمعنای «روشن شده» است و بودا عقیده دارد روشنگری با بهکارگیری اخلاق، مراقبه و خرد به دست میآید. پیروان فلسفه بودایی به «تناسخ» و «کارما» عقیده دارند و اغلب مراقبه میکنند؛ زیرا معتقدند مراقبه به بیداری حقیقت کمک میکند تا به «نیروانا» دست یابند؛ نیروانا حالتی روشنبینانه و فارغ از میل انسان است که با جستوجوی مداوم در جهت دستیابی به کمال حاصل میشود.
برخی پژوهشگران با تحقیق روی کتیبههای تخت جمشید به این باور رسیدهاند که سیدارتا گوتاما معروف به بودا همان گئومات مغ یا «بردیا» بوده است که به تخت پادشاهی هخامنشیان نشست؛ اما داریوش هخامنشی او را از تخت پادشاهی هخامنشیان کنار زد. آنها بر این باورند که بعد از مرگ گئومات، پیروان او به هند رفتند و آموزههای او را در این کشور رواج دادند.
مورخان بابلی نام بودا را در تمام متون بابلی بنام «گئومات» ثبت کردهاند، همچنین مقایسه تصاویر نشسته بودا بر صندلی معنوی با تصاویر شاهان هخامنشی نشسته بر تخت شاهی را علت دیگری بر خاستگاه ایرانی آیین بودا میدانند. به نظر این پژوهشگران متون سانسکریتی که زادگاه بودا را هند میدانند، چندین قرن بعد از مرگ گئومات بازنویسی شدهاند. باوجود اطلاعات کم از گئومات در متون تاریخی، امکان تایید یا رد این نظریه هنوز امکانپذیر نیست.
زندگی بودا از منظر متون هندی
سیدهارتا گوتما (Siddhartha Gautama) در شهر لومبینی (Lumbini) واقع در نپال امروزی به دنیا آمد. پدر او سودهودانا یا شودهودانا (Suddhodana) پادشاه ناحیه شمالی و مادرش ماهامایا (Maha Maya) بود که هفت روز بعد از تولد بودا درگذشت. طبق رسم آن دوره، بودا را در هنگام تولد برای پیشبینی آینده، نزد یک روحانی برهمن بردند. او پیشبینی کرد که بودا پادشاه یا یک رهبر مذهبی بزرگ میشود.
پدر بودا تصمیم گرفت او را در بهترین شرایط بزرگ کند، او به این منظور کاخی ساخت و دستور داد بودا را در آن با ناز و نعمت بزرگ کنند، همچنین تمام شرایطی که برای یک زندگی مرفه لازم بود را برایش فراهم کرد تا او را از هرگونه یاس و ناکامی دنیوی دور نگه دارد. بودا تا زمانی که به سن جوانی رسید، زندگی مجلل داشت و مهارتهای لازم برای یک فرمانروای غیرمذهبی را نیز آموخته بود.
بودا در جوانی با دختر عمویش «یاسودارا» (Yasodhara) ازدواج کرد و صاحب پسری با نام راهولا (Rahula) شد. او ۲۹ ساله بود که از ارابهران خود خواست وی را برای تماشای شهر به بیرون ببرد. پادشاه گردش بودا را یک روز به تاخیر انداخت و شهر را برای او آماده کرد تا هرآنچه نشان از فناپذیری دارد از دید پسرش پنهان بماند. شهر پاکسازی شد؛ اما یک پیرمرد را از قلم انداختند. بودا، که تا آن زمان هیچ انسان کهنسالی ندیده بود، برای بازدید به شهر رفت و با دیدن پیرمرد تعجب کرد و درباره علت ناتوانی او پرسید. ارابهران برای بودا توضیح داد که پیری جریانی اجتنابناپذیر است و هر کسی لاجرم دچار آن میشود.
بودا با مشاهده این صحنه تصمیم گرفت بیخبر از پدرش در شهر بگردد. او در طی گردشها با پدیده پیری و مرگ مواجه شد، همچنین مردی مذهبی که آواره بود را دید و درباره او پرسید. به او گفتند این مرد از مفاسد دنیوی دوری کرده است. سیدارتا ضمن اظهار تاثر عمیق، تصمیم گرفت مانند او باشد. او برای کنارهگیری از دنیا در نیمهشبی خانوادهاش را به قصد خداحافظی بوسید، بر اسب خود سوار و از زندگی موردعلاقهاش دور شد. بودا در ابتدا زندگی بسیار پرریاضتی را پیش گرفت، عریان در آب و هوای روستاها پرسه میزد، همواره روزه میگرفت، حمام نمیکرد، نمیخوابید و اوقات خواب خود را به پیادهروی اختصاص میداد.
بودا زیر نظر دو آموزگار به نامهای «آلاراکالاما» (Alara Kalama) و «اوداکا راماپوتا» (Uddaka Ramaputta) آموزش دید و از آنها یاد گرفت که چگونه از راه تمرین یوگا به حالت خلسه فرو رود؛ اما هنوز به بصیرت دینی که آرزوی آن را داشت نرسیده بود. او برای دستیابی به روشنگری ریاضتهای بیشتری را پیشه کرد؛ اما در حالی که روی شنهای گرم اطراف رودخانه گنگ نشسته بود، به این نتیجه رسید که ریاضتکشی سخت و توانفرسا هیچ سودی ندارد.
بودا شیوهای را که بعدها از آن به نام «راه اعتدال» یاد کرد، در همه امور پیش گرفت. انتخاب اعتدال یک جدایی اساسی بین او و اعمال مذهبی ایجاد کرد؛ بااین وجود هنوز راه گریزی از چرخه تولد و مرگ پیدا نکرده بود. او در جستوجوی راه گریز از این چرخه زیر درخت بو در بودگایا (Bodh Gaya – مکانی در هند که امروزه در آن معبدی ساختهاند) به مراقبه نشست و قسم خورد تا به روشنگری یا مرگ نرسد از آنجا برنخیزد. بودا سرانجام در یک شب که ماه بدر کامل بود به روشنگری رسید و تصمیم گرفت بصیرت خود را به دیگران انتقال دهد.
نقطه عطف زندگی بودا تصمیم او برای آموزش دانستههای خود به دیگران بود. او ۴۵ سال از زندگی خود را به تعلیم رستگاری به مردم اختصاص داد، پیروان فراوانی گرد آورد و آنها را «سانگها» (Sangha) نامید. سانگها (که به راهبان و پیروان طریقت بودا گفته میشود) سرهایشان را تراشیدند، پوشش زرد رنگ را انتخاب کردند و زبان عادی مردم را برای انتقال آموزههای خود برگزیدند.
بودا معلمی بود که بعد از تحمل ریاضتها و مراقبههای بسیار، مجموعهای از قوانین پیچیده به نام «وینایا» (Vinaya) را ابداع کرد که سانگها با عمل به این قوانین زندگی میکردند؛ سپس تعالیم خود را در یک مجموعه سخنرانی برای پیروانش تشریح کرد که آنها را «سوترا» (Sutra) نامیدند. او پس از تربیت شاگردان بسیار و گسترش آیین خود در سراسر شمال هند، در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در سن ۸۰ سالگی درگذشت و یکی از شاگردانش به نام ماهاکاساپا (Mahakasyapa) مسئولیت تداومبخشی آیین وی را عهدهدار شد. ماها نخستین شورای بودایی را بعد از مرگ بودا برگزار کرد، همچنین وی را بنیانگذار فلسفه ذن نیز دانستهاند.
آیین بودا چیست؟
آیین بودایی یا بودیسم نوعی روش زندگی است که انسان را به نیروانا یا دنیای آرامش، صلح و آسودگی از رنج میرساند. برخی گمان میکنند بودا خدا است؛ در حالی که او موجودی خارقالعاده در نظر گرفته میشود؛ اما خدا نیست. بودا به جهان به مثابه یک موجودیت ثابت مادی نمینگریست؛ بلکه بر درک آن از سرنوشت انسان و عواملی تکیه میکرد که بر آن اثر میگذارند. از دیدگاه او زندگی انسان بیپایان است و همواره باید چشمانتظار یک رشته بیپایان از تولدهای مجدد باشد که این تولدها ممکن است در این جهان یا جهانهای دیگر رخ دهند.
بودا به زندگی مکرر انسان بعد از مرگ (که به آن تناسخ میگویند) معتقد بود و در پشت آن به نیروی محرک کارما اعتقاد داشت. کارما در آیین بودایی قانون پولادین علت و معلولی به شمار میرود که مطابق آن کردار نیک دربردارنده نتیجه نیک و کردار بد دربردارنده نتیجه بد است. او بر این باور بود که زندگی بعدی هر فرد بر پایه عذاب یا پاداش زندگی قبلی او بنیان گذاشته میشود.
در تعالیم زندگی بودا هر نوع حیاتی مقدس محسوب میشود و نباید هیچ موجودی را از میان برد؛ زیرا هر موجودی بهتدریج و با توالی چندین زندگی، از حشره تا انسان کامل را زندگی میکند. بهبیان دیگر و طبق عقیده تناسخ، ممکن است یک موجود در هرمرحله از تولد چندین نوع زندگی از حشره تا انسان را تجربه کند.
اصول آیین بودا
بودا آیین خود را درباره وضعیت بشر بر مبنای سه اصل بنیان گذاشت و آن را «سه نشانه هستی» نامگذاری کرد.
- نخستین نشانه یا ویژگی طبیعت هستی بشر و پایه کل نظام دینی بودایی، آنیتیا (anitya بهمعنای ناپایداری) است. بودا براین باور بود که همه چیز در حالت تغییر دائم است و هیچ چیز در جهان مادی پایدار نمیماند. اشیا شاید این تصور را ایجاد کنند که پایدار هستند؛ اما این فقط یک پندار است؛ زیرا زمان کافی، همه چیز، کوهها، دریاها، آسمانها و انسانها را دگرگون میکند و در نهایت از میان میروند و ناپایدار هستند.
- دومین نشانه هستی، دوکه (duhkha بهمعنای ناخوشایندی) است که از همین ناپایداری نشئت میگیرد. از نگاه بودا همه اشیایی که پایدار نیستند، ناخوشایندند؛ بنابراین اعتماد انسان به هر شی مادی بیهوده و محکوم به شکست است.
- سومین نشانه هستی از نخستین نشانه آن حاصل میشود. این نشانه از اندیشه آناتمن (anataman به معنی بدون روح) گرفته شده است. (در بودیسم مهایانه، آناتمن به فردی میگویند که به روشنگری دست مییابد، اما انتخاب میکند در این دنیا بماند و به کسانی که رنج میبرند کمک کند).
بودا عقیده دارد انسانها از یک روح پایدار برخوردار نیستند. از دیدگاه او انسان موجودی مرکب از یک ابر پیوسته متغیر، متشکل از اجزای مادی و ذهنی است. به اینجهت سخن از جوهر ابدی انسان که بعد از مرگ تداوم مییابد صحیح نیست. بعضی از ویژگیها ممکن است از یک زندگی به زندگی دیگر تداوم یابند؛ اما شخصیت چنین نیست.
از دیدگاه بودا همه پدیدههای عینی جهان، پیامد عوامل پیوستهی متغیر هستند. بوداییها به این اندیشه «پره تیترا ساموتپادا» میگویند، به این مفهوم که هر چیز بهخودیخود مستقل از علتهای قبل نیست. بودا از این استنباط تا حدی بدبینانه، فراتر میرود و راه خروج از این مخمصه انسانی را نشان میدهد. راه او به چهار حقیقت شریف شهرت دارد و چنین است:
- نخستین راه این است که زندگی در ذات خود خوشایند نیست.
- راه دوم این است که اندیشه ناخوشایندی جهان بهعلت عطشهای مداوم در انسان شکل میگیرد و از جهل درباره طبیعت حقیقی و واقعیت ناشی میشود.
- سومین راه حقیقت شریف این است که این نیازمندی نباید سرنوشت همه انسانها باشد و راهی برای رهایی از قید این ناخوشایندی جهان وجود دارد.
- چهارمین و آخرین حقیقت شریف این است که راه نجات از بندگی جهان در خط سیر هشتگانه است و در طی آن باید هشت عمل صحیح را در پیش گرفت.
بودا در چهار اصل خود ابتدا رنج را بخشی جداییناپذیر زندگی انسان در همه مراحل زندگی معرفی میکند که شامل تولد، بیماری، پیری و مرگ میشود؛ سپس هوس را عامل رنج معرفی میکند و لازمه غلبه بر درد و رنج را دوری از خودخواهی و هوس میداند و چهارمین اصل خود را به توضیح چگونگی دستیابی به سه اصل پیشین اختصاص میدهد.
پندار درست، قصد درست، سخن درست، اعمال درست، امرار معاش درست، کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست (Meditaion) مسیر هشتگانه بودا را تشکیل میدهند. انسان با ورود به این راه هشت پلهای و عبور از هر مرحله، بهترتیب وارد مرحله بعد میشود. ابتدا درست میاندیشد و با اندیشه درست، تصمیم صحیح میگیرد؛ سپس درست صحبت میکند و امرار معاش خود را از راه درست انجام میدهد؛ بعد از آن از هر راهی که رنجش دیگران را فراهم کند، دوری میجوید؛ همچنین با تلاش در مسیر خود به کارهای نیک روی میآورد تا در مرحله پایانی آن به تمرکز و مراقبه راه پیدا کند. بودا براین باور است که در مرحله پایانی این راه، درک نهایی ماهیت واقعیت و رهایی از چرخه بیپایان زندگی حاصل میشود.
برخی براین باورند که بودا در طی مسیر روشنگری عقل را مردود میدانست؛ اما چنین نیست؛ زیرا هنگامی که راهب آنچه در طی راه آموخته است را به مراقبه انتقال دهد، پای عقل به میان میآید؛ بنابراین مراقبه در کنار تعقل، تفکر و زندگی اخلاقی بر طریقت رهرو تاثیر مثبت میگذارد. بودا عقیده داشت در این مرحله باید از عقل فراتر رفت تا روشنگری حاصل شود.
تعالیم بودا از نظر فلاسفه دو جنبه کلی دارند:
- ابتدا راه دستیابی به اشراق و ادراک خاص از طریق تمرکز در مراقبه رخ میدهد و در طی آن تجربهای متعالی برای فرد حاصل میشود.
- دوم نگاه عقلانی او به زندگی که با تزکیه نفس از راه سلوک اخلاقی به دست میآید. با این دیدگاه، تفکر منطقی تنها درجای خود اهمیت دارد؛ اما هنگام روبرویی با ناشناختهها که دانش حاصل از آن قابل انتقال نیست، از جنبه انتفاع خارج میشوند.
شاخههای آیین بودایی
آیین بودایی سه شاخه اصلی دارد؛ «مهایانه» بزرگترین شاخه آن است و شاخه سنتی و کوچکتر آن «تراواده» نام دارد. شاخه سوم این آیین «وجرهیانه» است که با جنبههای صوفیانه در تبت، مغولستان و بوتان رایج شد. با وجود اینکه بودیسم را به سه شاخه اصلی تقسیم کردهاند؛ اما مکاتب بسیاری در آن وجود دارد که از شاخههای اصلی نشئت میگیرند. ذن نیز که یکی از مکتبهای محبوب این آیین شناخته میشود را برخی جزو شاخههای اصلی بودیسم میدانند.
۱.مهایانه (Mahayana)
اولین شاخه بزرگ آیین بودایی به نام «مهایانه» یا «مهایانا» در حدود سالهای ۱۰۰ تا ۲۰۰ پیش از میلاد تشکیل شد. این آیین، مکتب فکری جداگانهای نبود؛ بلکه جنبشی بود که راه خود را آیین بودایی متمایز کرد. در این مکتب سه مفهوم برجسته وجود دارد:
نخست اندیشه «سونیهتا» (Sunyata به معنی خلا) است. این مفهوم تکامل منطقی مفهوم بودایی کهن را که معتقد بود انسانها از روحی جاودان برخوردار نیستند و همه اشیا طبق شرایط ازلی محقق شدهاند، کنار گذاشت و فیلسوفان مهایانه هیچ چیز را دارای واقعیت مستقل یا جاودانه ندانستند. آنها بر این عقیده بودند که اگرچه اشیا جامد یا قائمبالذات جلوه میکنند؛ اما با بصیرت حاصل از مراقبه نوعی روشنگری حاصل میشود که در نتیجه آن میتوان دریافت که چنین نیست.
دومین مفهوم در مهایانه این باور بود که مرگ بودا یک توهم نیست. آنها عقیده داشتند که تنها جسم مادی بودا مرده است و خود روحانی او در سایر سطوح هستی زندگی میکند و برای مشاوره قابل دسترس است. با این تفکر از قرن اول پیش از میلاد متونی جدید با این عقیده که سخن بلافصل بودا است، در جامعه بودایی پدید آمد. این متنها که توسط راهبان نوشته شد بیشتر توجه غیرروحانیون را به خود جلب کرد. هواداران این متون خود را در ارتباط مستقیم با بودا حس میکردند و با این متون که به «سوترا» شهرت داشتند یا به واسطه راههای مستقیم مراقبه و رویا با بودا ارتباط میگرفتند. این هواداران برای سوتراهای نو ارزشی بیشتر از آموزههای پیشین بودا قائل بودند.
مفهومی که بیشترین تاثیر را بر تکامل فکر بودایی گذاشت، «بودیساتوا» (Bodhisattova) بود. بودیساتوا انسانهایی بودند که به ژرفنگری رسیدند؛ اما عهد کردند تا موقع نجات مردم به تولد دوباره، راه خود را ادامه دهند. بسیاری از بوداییان از نمونه ایدئال خودانگیختگی و تفرد کارورز بودایی که تنها مجذوب رهایی خود بود، خشنود نبودند. این متفکران با اشاره به نمونه بودا باور داشتند که اگر شخصی از لحاظ روحی مراحل بودیسم را پیموده باشد، سرشار از حس ترحم برای رهایی موجودات از چرخه تولد و مرگ میشود. این نوع انسان ورود خود به نیروانا را به تاخیر میاندازد تا به انسانهای رنجور یاری رساند.
در آیین بودایی تمرکز اصلی بر نفس بهسمت تمرکز بر کل هستی حرکت میکند. بودیساتوا فرد را از لحاظ تمرکز بهسمت تکامل روحی میبرد و از این طریق از افراد عادی بالاتر میرود. آنها از توانمندیهای بیشتری نسبت به انسانهای متوسط برخوردار بودند، همچنین کمکهای مالی و روحی بیشتری در اختیار کسانی قرار میدادند که از آنها طلب کمک میکردند. آنها با این کمکها مورد مهر، محبت و احترام مردم قرار میگرفتند. جغرافیایی که این شاخه از بودیسم در آن ترقی کرد هند نبود، بلکه موفقیت واقعی آنها در شرق آسیا به دست آمد و آن را گسترش دادند.
۲.تراواده (Theravada)
«تراواده» یا «تراوادا» به معنی ایجاد انضباط در زندگی برای دستیابی به شایستگی بود که بیشتر در لائوس و کامبوج رایج شد. بر اساس تجربه مکاشفهآمیز بودا، رهایی فرد از چرخه تولد دوباره از راه تلاش شخصی قابل حصول است. از دیدگاه تراواده، خدایی نیست که انسان را نجات دهد و آموزگاری نیست که حقیقت را به انسان عرضه کند؛ بلکه حقیقت تنها با تلاش شخصی و ایجاد انضباط شناخته میشود و چرخه تولد و مرگ را میشکند. رسیدن به نیروانا در این شاخه از راه ایجاد یک زندگی توام با نظم شخصی حاصل میشود.
این نوع انضباط که بنیان اصلی عمل راهب است، صرفا بعد از تسلط بر جسم و روح از طریق زندگی منظم، او را به مرحله مراقبه میرساند؛ اما این مسیر آسان نیست و با گذر از هشت مرحلهای که بودا از آن یاد میکند، امکانپذیر است. نشستن در مراقبه خردمندانه مرحله پایانی این مسیر محسوب میشود که یادگیری جامع و انجام آن به ساعتها تمرین نیاز دارد. بعد از گذر از این مرحله فرد به نیروانا یا روشنگری میرسد.
۳. وجرهیانه (Vajrayana)
در سال ۵۰۰ میلادی تحولات مذهبی در هند روی داد و آیین بودایی با ویژگیهایی با عنوان «تانترا» (Tantra) بروز کرد. تانترا نوعی از عمل محسوب میشد که از مراقبههای ایستای بودایی، پویاتر بود. این روند که در شاخه وجرهیانه، شکل جدید رادیکالی از آیین بودایی را پدید آورد. واجریانا بهجای عدم توجه به بدن، آن را نعمتی مغتنم برای نیل به روشنگری برشمرد. اساس این تعلیم مبتنی بر تکمیل مراقبه توسط مناسک عبادی است؛ اما انجام مناسک بعد از گذراندن یک دوره طولانی برای یادگیری متون مقدس حاصل میشود و مختص کارورزان (راهبان) است.
اعمال تانترا در حرکت کارورز به سوی نیروانا بسیار موثر است؛ اما دسترسی به آنها بدون آمادگی عاقلانه نیست. به این جهت مردم عادی از عمل تانترا اجتناب میورزند و استفاده از آن را به خبرگان مذهبی واگذار میکنند. تانترا با آموزگاری نزد یک آموزگار دینی که خود مسیر را طی کرده باشد امکانپذیر است و شخص بهتنهایی نمیتواند آن را انجام دهد.
شاخه بودایی تانترای وجرهیانه ثمره آخرین دستاورد عمده آیین بودایی در خاستگاه اصلی آن بود. حدود ۲۳۰ سال بعد از مرگ بودا، آشوکا، پادشاه هند (از دودمان موریا) بودایی شد؛ سپس مبلغانی برای تبلیغ آیین بودایی به کشورهای دیگر فرستاد و به تبع آن مردمانی از لائوس، برمه، سریلانکا، تایلند و کامبوج بودایی شدند.
بودیسم در چین با تعالیم کنفسیوس آمیخته شد و در تبت به لاماییگری شهرت یافت، همچنین در ژاپن با مذهب شینتو مخلوط شد؛ اما گسترش آن در هند که منشا بودیسم بود بهتدریج کاهش یافت.
پیش از سال ۶۰۰ میلادی، در دوره سلسله گوپتا (Gupta) هندوئیسم که بیشترین سابقه را نسبت به دیگر ادیان هند در این کشور داشت و با گسترش آیین بودایی در هند، تا حدودی به حاشیه رفته بود، برخی مفاهیم آیین بودایی را با باورهای خود درآمیخت و با پذیرش مفهوم کارما جان تازه گرفت. پرستش خدایانی چون شیوا و ویشنو دوباره رونق گرفت، جانشین مکتبهای آیین بودا شد و تا سال ۸۰۰ میلادی آیین بودایی را از جنوب و جنوب شرق هند ریشه کن کرد؛ اما این آیین همچنان در شمال شرق کشور با صومعه و دانشگاههای پررونق بزرگی که هزاران راهب در آن سکنی داشتند به حیات خود ادامه داد. در این موسسههای علمی شکل تانترای آیین بودا به وجود آمد؛ سپس به تبت و فراسوی آن نفوذ کرد. آیین بودایی صومعه-دانشگاه پرهیزگاری مورد نظر بودا را تغییر داد و آن را به فلسفهای دقیق و پیشرفته با یک کتاب مقدس در حال شرح و بسط، تبدیل کرد.
هند بعد از سال ۷۰۰ میلادی از لحاظ سیاسی بسیار بیثبات شد و با سقوط سلسله گوپتا بعد از سال ۴۵۰ میلادی تودههای مردم زندگی سختتری را تجربه کردند. سطح معیشت آنها با مالیاتهای سنگین افت کرد و دیگر به صومعههای مذهبی کمک نکردند. آنها علاقه خود را به چرخه زندگی و مرگ از دست دادند و احساس کردند نیاز به مذهبی فوری دارند که آنها را به سرعت از این وضعیت برهاند.
ضربه نهایی به آیین بودا را مسلمانان با حمله به هند در فاصله سالهای ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ میلادی وارد کردند. صومعه ها برای استفاده مسلمانان تغییر کارکرد دادند یا از بین رفتند؛ اما بعد از گذشت ۱۵۰ سال آیین بودایی دوباره بهعنوان یک مذهب زنده نمایان شد.
ذن یا طریقه تهی شدن
آیین بودایی ذن در تقابل شدید با آیین بودایی تراوده قرار دارد. خاستگاه اصلی ذن هند است؛ اما در چین، کره و ژاپن به حد کامل خود رسید. اساس فلسفه ذن بر این است که انسانها از پیش دارای فکر روشن هستند و فقط نسبت به آن آگاهی ندارند” بنابراین هدف ذن آگاهی از طبیعت روحانی انسان است که این مهم نه از راه کتاب آموزشی یا فعالیتهای روشنفکرانه، بلکه تنها از راه مراقبه به دست میآید. مراقبه ذن برای غلبه بر ذهن استدلالی و هدایت کارورز ذن به سوی وحدت بخشی به موقعیت هستی و حیاتی است که همه از از آن سهم دارند.
مکتب سوتو ذن (Sotozen) انسان را بر آگاهی از عملکرد ذهن در تمام زمینههای زندگی روزمره در خانه، محل کار و در اجتماع تشویق میکند. در این مکتب، کارورز در حال تمرکز فقط مینشیند؛ زیرا این مکتب معتقد است عمل تمرکز برای نیل به روشنگری کافی است. ذن با تاکید بر آموزش مراقبهای ساده، بسیاری را به این فکر انداخت که این مکتب جنبه رعایت مناسک آیینی را از بین برده است؛ در حالی که چنین نبود. ذن تحت نفوذ حامیان و طبقات ثروتمند ژاپن بود که برای آنها توانایی عینی راهب ذن در زندگی بر برگزاری مناسک و مکاشفه اولویت داشت.
آیا بودا پیامبر بود؟
بودا ادعایی مبنی بر پیامبری نداشت و خود را معلمی میدانست که راه زندگی صحیح را به مردم میآموزد. به این دلیل بوداییها عبادت به خدا را در اولویت خود قرار نمیدادند؛ بلکه برای رسیدن به نیروانا تلاش میکردند. او آموزههای فلسفی خود را روشی برای زندگی بهتر میدانست و به مردم میآموخت که با جهت دادن به افکار خود به اعمال درست بیندیشند؛ سپس با کنترل احساسات و امتناع از گناه افکارشان تقویت کنند. بودا تغییر خاصی در تفکر هندیان ایجاد نکرد؛ بلکه نگاهی نو به آنها داد که انسان در چرخه کارما گرفتار است و بعد از هر مرگ در تجسدی خاص پا به جهان میگذارد.
برخی بودا را پیامبری الهی میدانند و معتقدند هسته اولیه آیین وی از وحی نشئت میگیرد؛ همچنین با توجه به آموزههای بودیسم کارکردی پیامبرگونه را برای او در نظر میگیرند. بودا در واقع تنها یک روش زندگی ارائه میدهد، در اندیشههای او خدا جایی ندارد و طی تمامی مسیر به عهده انسان است.
بودا معلمی بود که زندگی خود را در جستوجوی مسیری جهت دستیابی به زندگی و فرار از مرگ وقف کرد. او زمانی که به حقیقت دست یافت؛ تصمیم گرفت مردم را به راه درست هدایت کند و برای دستیابی به این مسیر دانستههای خود را در قالب فلسفهای به آنها عرضه کرد تا به روشنگری برسند.
بیشتر بخوانید: