ی٫ اردیبهشت ۳۰ام, ۱۴۰۳

“هامون”؛ فیلم به مثابه سفر

به گزارش توریسم اینترنشنال؛ قتل “داریوش مهرجویی” کارگردان سرشناس ایرانی به همراه همسرش وحیده محمدی فر، شوکی بزرگ به نه فقط سینماگران و فعالان این حوزه، بلکه کلیت جامعه ایرانی بود. جامعه ای که سال ها با فیلم های ماندگار و دوست داشتنی داریوش مهرجویی نظیر گاو، هامون، سارا، لیلا، پری، درخت گلابی، مهمان مامان و غیره، خاطرات زیادی داشته و حتی هنوز هم دارد. تحلیل و تفسیرها در مورد داریوش مهرجویی و کارنامه هنری وی پس از قتلش، اوج گیری قابل توجهی داشته و البته که الگوی جستجوی ایرانیان در مدت اخیر در فضای اینترنت نیز حاکی از این است که مهرجویی پس از مرگش نیز رکوردزنی کرده و بخش زیادی از توجهات مردم کشورمان را به سمت خود جلب کرده است.

یکی از نکاتی که در طی سال های مختلفِ فعالیت داریوش مهرجویی مورد اشاره منتقدان و کارشناسان سینمایی بوده، این مساله بوده است که وی به واسطه علاقه خود به فلسفه، سعی داشته تا تفکرات فلسفی اش را در مورد انسان امروز، در قالب داستان های مختلف، بر پرده سینما به نمایش درآورد. در این میان، یکی از مشهورترین و برجسته ترین فیلم های مهرجویی، فیلمِ “هامون” است. فیلمی قابل تامل با بازی خوبِ مرحوم خسرو شکیبایی و گیتی فرهی. فیلمی که زندگی آشفته حمید هامون، جوان عاشق فلسفه را در گیر و دار زندگی اش به تصویر می کشد.

فیلمی که در زمان اکران آن، صف های طولانی جلوی سینماهای کشورمان تشکیل شد و البته که این فیلم جز محبوب ترین فیلم های سینمای ایران در دوره پس از انقلاب اسلامی نیز به شمار می آید. به نظر نگارنده این متن، فیلم هامون را صرفا نباید در قالب های فلسفی و سینمایی تحلیل و تفسیر کرد. این فیلم، به معنای واقعی کلمه یک سفر است. البته که برخلاف تصور رایج، سفر در قالب معمای حمید هامون، مبدا و مقصد ندارد و حتی همین حالا نیز سرگشتگی وی در جامعه مدرن امروز جهان قابل مشاهده و رهگیری است. جامعه ای که در قالب آن مادیات از موقعیت برتر برخوردار شده و گویی بسیاری از مسائل مهمِ دیگر انسانی نظیر تفکر و تامل، به دست فراموش سپرده شده اند.

دنیایی که انگار تفکر را به قربانگاه ماتریالیسم برده و سعی دارد مصرف گرایی را جایگزین اندیشه ورزی کند. به تازگی بار دیگر هامون را تماشا کردم. هنوز قرص و محکم است. هنوز لذت بخش است و انسان را به تفکر وامی دارد. هنوز دیالوگ های تکان دهنده ای دارد. فیلمی که خود محصول تفکر است و انگار به دنبال تلنگر زدن به ما انسان هاست که بار دیگر بیندیشیم: کجا هستیم و در این دنیا چه می کنیم؟ هنوز هم می تواند مقدمه ای برای آغاز یک سفر درونی و فکری باشد…روحتان شاد عالیجناب مهرجویی

 

نویسنده: سامان سفالگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *